B.T
Archive Profile Friends Design


اینجا دختری ست ...
فریفته ی رویاهایِ رنگی!
در سکوت ...
جوانه می زند ، در تلاطمِ کلماتِ پوچ ... :)

دانلود آهنگ

خب بالاخره برگشتیم

به شـــــــدت خوش گذشت

البته اگر باز هم یه سری آدم ها رو فاکتور بگیریم

یکی از بهترین خاطره هاش این بود ک

ساعت 12 شب با دختر خالم و 5 تا بچه بریم ویدیو کلوپ تا فیلم بگیریم و تا صبح جغدانه بیدار باشیم

بعد آقاهه بگه وایستید تا شاگردم بیاد و ...

بعدشم بگه واقعا مجبور بودید با 5 تا بچه ساعت 12 شب بیاید؟ .. :/

و از اون موقع بود ک من منفجر شدم حالا مگه خندم بند میومد

هیچی دیگه یه یک ساعتی ک درد و دل کرد و فیلم های سگش رو نشون داد و هی به بچه ها گفت

دست نزنید و دخترخاله منم هی باهاش ابراز همدردی میکرد و ...

در همین حین شترق افتادن یکیشون از رو صندلی و باز هم تلاش های بی فایده من

برای قهقهه نزدن بالاخره شاگرد اومد

حالا پسر سه ساعت برام داره توضیح میده ک چرا فرمت برای تلویزیون نمیخوند و اینا و منم فقط

سر تکون میدادم چون اگه دهنم باز میشد دیگه نمیشد جمعش کرد

و دختر خاله گرام هم ضدحال بجایی زد و گفت آقا فقط این رو بگید میشه دید یا ن

پسره هم یه نگاه پوکرفیسانه به من کرد و ...

و ساعت یک شب سر از پا دراز تر برگشتیم خونه

به وقت خماری رو دیدیم و تا صبح بیدار بودیم مثل کل این یه هفته

اونشب تو نگاه مامانم اینو خوندم ک "می گفت : الهی .. بچم از دست رفت "

بعدش ک جریان کلوپ رو تعریف کردم

ساختمان رو آوردن پایین .. :)

 

 

 

 

 

 






یکشنبه دهم شهریور ۱۳۹۸ | 1:29 | :)