الان انگار اون دختر بچه 9 ساله داره خودشو به رخ میکشه

و اون خوی ترس از بیدار شدن برای مدرسه داره روی خودش رو نشون میده

اون موقع ها ک وقتی مهمون داشتیم یا مهمونی می رفتیم یا  ....

تنها آرزوم این بود ک یا یه بلای اسمانی نازل بشه 

مثلا برف بیاد اونقدری ک مدرسه ها تعطیل بشه یا طی چند ساعت 

به یه بیماری سخت مبتلا بشم ک خداروشکر هیچ وقت هم براورده نمیشد

اون موقع ها ک اصلا انگار خوشکسالی اومده بود نه مثل حالا ک

از 5 روز تحصیلی 6 روزش یا بخاطر برف یا آلودگی هوا یا ... تعطیل :)

بیماری هم ک اگر حتی در حال پیوند برقرار کردن با عزراییل هم

بودم باید تو مدرسه حتما متبرک میشدم بعد دار فانی رو وداع میگفتم

خدایا حالا اون سال ها رو هیچی 

ولی واقعا یه روز پیچوندن آزمون طلبکارم =)

میشه فردا یه بلایی نزول پیدا کنه ؟

در حال حاضر نهایت آرزوم همین 😊