B.T
Archive Profile Friends Design


اینجا دختری ست ...
فریفته ی رویاهایِ رنگی!
در سکوت ...
جوانه می زند ، در تلاطمِ کلماتِ پوچ ... :)

دانلود آهنگ

عینکش را روی چشمانش جابجا کرد
وبایه لبخندِغم‌انگیز گوشه لبِش گفت:
«آدمیزادهیچوقت از زمانی ک اکنون در اختیارش است لذت نمیبرد یا در حسرتِ روزهایی‌ست ک گذشته یا در انتظارِ اوقاتی ک هنوز نیامده، وعلتِ اینکه این روزها آدمی با حالِ خوب، کم میبینیم همینه‌
یاد نگرفتیم؛راستش یادمون ندادن ک چطور زندگی کنیم، چطور لذت ببریم»
کیفش راجمع کرد و عزم رفتن کرد و ازَمون خواست تاهفته بعدش راجبِ حرفاش فکر کنیم! کل مسیر را به حرف‌هایش فکر کردم؛ راست میگفت، یادم می‌آید اول یا دوم دبستان بودم که هَر روز با گریه راهی مدرسه میشدم، میگفتم دلم میخواهد بزرگ شوم و به راهنمایی بروم!

گذشت تا رسیدیم به روزهای سیزده،چهارده سالگی،به جرئت میگویم که آن دوران،سیاه‌ترین دوران عمرم بود؛
فقط اجبار بود و اجبار..
لاب لایش هم چیزی درذِهنمان شکل گرفته بود به نامِ عشق البته بامعنی خیلی بچگانه!
بزرگ‌ترشدیم رسیدیم به سالهای دبیرستان!هَمان سالهایی ک بزرگ‌ترهایمان میگفتند شیرین‌ترین دوران زندگیست..سال اول گذشت ونوبت به انتخاب رشته‌هایمان رسید
کم کم زمزمه‌هایی به گوش میرسید:
«دخترِ فلانی تجربی میخواند توچی کمترداری ازَش؟»
«ریاضی بخوان درکنارَش هم موسیقی را دنبال کن»
«هنر هم شد رشته؟پسرِ فلانی وکالت میخواند، تو هم بایدوکیل شوی!»
و هَمانجاشروعی بود برای خط کشیدن روی یکسری از آرزوهایمان
و رویای موسیقی وهنر ک در ذهنِ بعضی‌هاخشکید!
میشد آرزوهایمان را از شعرهای کنار کتابِ زیست و طراحی‌های کنار سوال دیفرانسیل و نت‌های موسیقی صفحه آخرفسلفه فهمید..
برای رَها شدن از آن روزهای به اصطلاح شیرینی ک دیگر شیرینی‌اش داشت دِلمان را میزد آرزو کردیم دانشجو شویم!
گُمان میکردیم دانشگاه رنگی‌تر است؛ خیلی هَم رنگی‌تر
یِکسری منتظر شاهزاده سوار بر اسبِ سفیدی بودیم ک قرار بود ب مابخورد وجزوه‌هایمان به زمین بریزد
یکسری دوست داشتند دانشگاه بروند ک فوق لیسانس و دکترا بگیرندو زبانزدِ خاص و عام شوند یکسری هَم‌...نمیدانم!
تا وقتی ک درگیر غول بی شاخ و دُم کنکور شُدیم
رنگی بود اما نه به اندازه رویاهایمان..
راستش یک ب یک هرچه رویاداشتیم از هم پاشیدو دانشگاه وشغل و ازدواج تنها رویایی بود ک برایمان سالم باقی مانده بود!
مقصرخودمان بودیم یا دیگران نمیدانم
اما این راخوب میدانم ک استادمان عجیب راست میگفت؛هیچکس یادمان نداد لذت بردن را،عشق را، زندگی کردن را..
برای رویاهای از دسته رفته‌تان تجویزی ندارم امّا برای آن چندتایی که هنوز سالم باقی مانده، حواستان باشد که زندگی لذت بردن از هَمین ثانیه‌هاست نه دیروزی که رفته و فردایی که هنوز نیامده...






پنجشنبه هفتم فروردین ۱۳۹۹ | 16:33 | :)