ما که نَدیدیم ولی میگَن وقتی میری ڪربلا...
نگاهت ک به گنبد میفتـه چشات تارمیبینھ :)
محرم امسال با اینکه یه جور غریبی بود ولی عجیب بهم چسبید
همون طوری بود ک تموم این سال ها دوست داشتم باشه
با فاصله از آدما ، تنهایِ تنها ، زیر آسمون پُر ستاره ، ریز ریز اشک بریزی و آروم دلدادگی کنی و کسی نبینه ...
فقط خودت باشی و حال قشنگی ک داری
دیشب مهمون داشتیم ولی من نتونستم شب آخری رو از دست بدم و رفتم
خودم تنهایِ تنها ...
خیلی دلم پر بود از آدما ، از زندگی ، از خدا ، از کربلایی ک جاموندم ازش و...
ته مونده وجودمو گذاشتم ضمانت سرگردونی بین الحرمین
و شاید جوابمو خوب ازش گرفتم
این آرامشی ک تو وجودم موج میزنه ، مگه میتونه کار کسی غیر از آقا باشه؟
امسال جای خالی دو نفر خیلی به چشمم اومد ، هر دوشونم یه حسی از علمدار بهم میدادن :)
یعنی میشه محرم سال دیگه هم عزادار باشم؟🖤
یکشنبه نهم شهریور ۱۳۹۹ | 19:22 | :)