امروز عمو نذری داشت و خونشون مهمون بودیم ... اگه بخوام از یه سری چیزها فاکتور بگیرم ، خوش گذشت!
این اخلاقمو دوست دارم ک عادت به خنجر از پشت زدن و تظاهر ندارم ،برخلاف بعضیا :/
اگه از کسی ناراحت باشم یا ازش خوشم نیاد با رفتارم بهش نشون میدم ک اونم حس منو بدونه
حالا بعضیا شعورش رو دارن و دلجویی میکنن بعضیام ک همچنان باهام میگن و میخندن و اصلا به روی خودشون نمیارن ک چیکار کردن!
این آدما از نظر من انقدر بی ارزشن ک حتی لایق نگاه کردنم نیستن :)
دوست دارم نگاه هایی رو ک با حسرت به قهقهه هام خیره میشن
صاحب این نگاه ها همونایی هستن ک علاقه زیادی به زانو زدنم و گوشه گیریم دارن
ولی نمی دونن حال من هر چقدرم خوب نباشه ، بازم خنده هام میتونه گوش فلک رو کر کنه
" بنشین تا صبح دولتت بدمد "
نیاز به یه خلوت دنج دارم... آروم و ساکت ، بشنم به خیلی چیزا فکر کنم
ولی در حال حاضر رویای قشنگی ک فقط تو خواب میتونم ببینم :)
عمه های گرام میخوان تشریف بیارن و همه رفتن بیرون گشت و گذار و هیچکس جز من خونه نیست 😊
اینطوریِ ک شام انگشت های مبارک خودمو می بوسه ..=)
باشد ک دمی آرام بگذرانیم !
یکشنبه نهم شهریور ۱۳۹۹ | 20:3 | :)